جملات امید بخش به زندگی

جملات امید بخش به زندگی

probable sentences جملات امید بخش به زندگی


جملات امید بخشی 



آموختم که هیچ دارویی ،



نمیتواند همچون ” اُمید “



آدمی را ایستاده نگه دارد !



آموختم که در همه حال



و همه وقت باید عشق ورزید



حتی در زمان خستگی ، بیماری و یاس



آموختم که جنگیدن همیشگی برای نداشته ها



چشم ها را به روی داشته هایمان می بندد



گاهی باید با خیالی آسوده زندگی کرد



رها از هر نبردی و شکستی 



آموختم که هیچ دارویی ،



نمیتواند همچون “اُمــــــید”



آدمی را زنده نگه داشته باشد !



زندگی بیاورد ، عشق ببخشد 



جملات امید بخش کوتاه



هر اتفاقی هم که بیفتد



حواسمان باشد



دو طناب 



اصلی زندگی را رها نکنیم



و آن دو طناب



“ایمان” و “امید” است



جملات امید بخشی 



صبح یک معماست 



درست مانند یک رویا,



روشنایی ،در کمین نشسته 



امید جانشین ،ناامیدیست



الهی که در این 



صبح زیبا لبتون خندون,



دلتون خالی 



از غصه 



جملات امید بخش به زندگی



گاهی برای انداختن یک درخت باید صد ضربه تبر بزنید.



از این صد ضربه، نود و نه ضربه اول کارش این است که شرایط را برای ضربه صدم آماده کند. 



اینکه درخت در طول نود و نه ضربه سر جایش است، دلیل بیهودگی آن ضربات نیست، دلیل دلسردی نیست، دلیل ناامیدی نیست.



هر مبارزه ای به همین شکل است. اینکه اقداماتی که میکنیم به سرعت جواب نمیدهد نباید در عزم و اراده ما خللی ایجاد کند. 



هر کاری میکنیم بگذاریم به حساب یکی از همان نود و نه ضربه اول. ضربه صدم بالاخره از راه می رسد و درخت را می اندازد.



نگران نباش ،موفقیت صبر میخواهد. نا امید نشو هرگز 



جملات امید بخشی 



اشخاص عادی با تجربه ی اولین شکست



دست از تلاش میکشند



به همین دلیل است که در زندگی



با انبوه اشخاص عادی



و تنها یک



“ادیسون”



روبرو هستیم



روحتو بیدار کن



تا دنیات عوض شه



 جملات امید بخش کوتاه



اگر نمی‌توانی به کسی



امید بدهی نا امیدش نکن!



اگر شنونده خوبی هستی



رازدار خوبی هم باش!



اگر نمی‌توانی



زخمی را مرهم باشی،



نمک هم نباش!



یک کلام ،انسان باشیم!



جملات امید انگیز



گل نیلوفر در مرداب می روید



تا به همه ثابت کند



در 



بدترین شرایط هم میتوان



زیبا بود..



شاد بود..



قوی بود..



و امید داشت…



 جملات امید بخش کوتاه



امید چیز خوبی ست



مثل اخرین سکّه



مثل اخرین بلیط



مثل اخرین گلوله



مثل اخرین کشتی



اخرین سکّه نمیگذارد که غرورت بشکند



اخرین بلیط نمیگذارد که نا امید از ترمینال ها برگردی،



اخرین گلوله نمی گذارد که سرباز اسیر شود،



کسی که امید دارد فقیر نیست،



همیشه چیزی دارد،



یادم رفت از اخرین کشتی بگویم،



اخرین کشتی حتی اگر هم نیاید



نمی گذارد که نام دریا و مسافرت از یادت برود…



روزگارتون پراز امید



جملات امید بخش به زندگی



ما آدم ها از دار دنیا



شکستن را خوب بلدیم! 



میخواهد شیشه باشد یا در و پنجره



شاید غرور باشد



یا حتی دل!



اگر از من بپرسی اما



بدتر از همه اما این است که



گاهی امید کسی را میشکنیم !



ادمیزاد بی امید



جسمی متروک است!



جملات امید بخش خدا



همیشه یادت باشه :



بارون بند میاد



شب تموم میشه



درد و رنج هم محو میشه



اما امید هیچوقت اونقدر گم نمیشه



که نشه دوباره پیداش کرد …

نوشته جملات امید بخش به زندگی اولین بار در روبکا. پدیدار شد.


جملات امید بخش به زندگی

جملات امید بخش به زندگی

probable sentences جملات امید بخش به زندگی


جملات امید بخشی 



آموختم که هیچ دارویی ،



نمیتواند همچون ” اُمید “



آدمی را ایستاده نگه دارد !



آموختم که در همه حال



و همه وقت باید عشق ورزید



حتی در زمان خستگی ، بیماری و یاس



آموختم که جنگیدن همیشگی برای نداشته ها



چشم ها را به روی داشته هایمان می بندد



گاهی باید با خیالی آسوده زندگی کرد



رها از هر نبردی و شکستی 



آموختم که هیچ دارویی ،



نمیتواند همچون “اُمــــــید”



آدمی را زنده نگه داشته باشد !



زندگی بیاورد ، عشق ببخشد 



جملات امید بخش کوتاه



هر اتفاقی هم که بیفتد



حواسمان باشد



دو طناب 



اصلی زندگی را رها نکنیم



و آن دو طناب



“ایمان” و “امید” است



جملات امید بخشی 



صبح یک معماست 



درست مانند یک رویا,



روشنایی ،در کمین نشسته 



امید جانشین ،ناامیدیست



الهی که در این 



صبح زیبا لبتون خندون,



دلتون خالی 



از غصه 



جملات امید بخش به زندگی



گاهی برای انداختن یک درخت باید صد ضربه تبر بزنید.



از این صد ضربه، نود و نه ضربه اول کارش این است که شرایط را برای ضربه صدم آماده کند. 



اینکه درخت در طول نود و نه ضربه سر جایش است، دلیل بیهودگی آن ضربات نیست، دلیل دلسردی نیست، دلیل ناامیدی نیست.



هر مبارزه ای به همین شکل است. اینکه اقداماتی که میکنیم به سرعت جواب نمیدهد نباید در عزم و اراده ما خللی ایجاد کند. 



هر کاری میکنیم بگذاریم به حساب یکی از همان نود و نه ضربه اول. ضربه صدم بالاخره از راه می رسد و درخت را می اندازد.



نگران نباش ،موفقیت صبر میخواهد. نا امید نشو هرگز 



جملات امید بخشی 



اشخاص عادی با تجربه ی اولین شکست



دست از تلاش میکشند



به همین دلیل است که در زندگی



با انبوه اشخاص عادی



و تنها یک



“ادیسون”



روبرو هستیم



روحتو بیدار کن



تا دنیات عوض شه



 جملات امید بخش کوتاه



اگر نمی‌توانی به کسی



امید بدهی نا امیدش نکن!



اگر شنونده خوبی هستی



رازدار خوبی هم باش!



اگر نمی‌توانی



زخمی را مرهم باشی،



نمک هم نباش!



یک کلام ،انسان باشیم!



جملات امید انگیز



گل نیلوفر در مرداب می روید



تا به همه ثابت کند



در 



بدترین شرایط هم میتوان



زیبا بود..



شاد بود..



قوی بود..



و امید داشت…



 جملات امید بخش کوتاه



امید چیز خوبی ست



مثل اخرین سکّه



مثل اخرین بلیط



مثل اخرین گلوله



مثل اخرین کشتی



اخرین سکّه نمیگذارد که غرورت بشکند



اخرین بلیط نمیگذارد که نا امید از ترمینال ها برگردی،



اخرین گلوله نمی گذارد که سرباز اسیر شود،



کسی که امید دارد فقیر نیست،



همیشه چیزی دارد،



یادم رفت از اخرین کشتی بگویم،



اخرین کشتی حتی اگر هم نیاید



نمی گذارد که نام دریا و مسافرت از یادت برود…



روزگارتون پراز امید



جملات امید بخش به زندگی



ما آدم ها از دار دنیا



شکستن را خوب بلدیم! 



میخواهد شیشه باشد یا در و پنجره



شاید غرور باشد



یا حتی دل!



اگر از من بپرسی اما



بدتر از همه اما این است که



گاهی امید کسی را میشکنیم !



ادمیزاد بی امید



جسمی متروک است!



جملات امید بخش خدا



همیشه یادت باشه :



بارون بند میاد



شب تموم میشه



درد و رنج هم محو میشه



اما امید هیچوقت اونقدر گم نمیشه



که نشه دوباره پیداش کرد …

نوشته جملات امید بخش به زندگی اولین بار در روبکا. پدیدار شد.


حکایت استادان عارف

حکایت استادان عارف

instructive tale teacher حکایت استادان عارف


حکایت استادان عارف



یکی از مریدان عارف بزرگی، در بستر مرگ استاد از او پرسید:



مولای من استاد شما که بود؟



عارف: صدها استاد داشته ام.



مرید: کدام استاد تأثیر بیشتری بر شما گذاشته است؟



عارف اندیشید و گفت:



در واقع مهمترین امور را سه نفر به من آموختند.



اولین استادم یک دزد بود.



شبی دیر هنگام به خانه رسیدم و کلید
نداشتم و نمی خواستم کسی را بیدار کنم. به مردی برخوردم، از او کمک خواستم و
او در چشم بر هم زدنی در خانه را باز کرد. حیرت کردم و از 



او خواستم این کار را به من بیاموزد. گفت
کارش دزدی است. دعوت کردم شب در خانه من بماند. او یک ماه نزد من ماند. هر
شب از خانه بیرون میرفت و وقتی برمی گشت می گفت 



چیزی گیرم نیامد. فردا دوباره سعی می کنم. مردی راضی بود و هرگز او را افسرده و ناکام ندیدم.



دوم سگی بود.



سگ هرروز برای رفع تشنگی کنار رودخانه می
آمد، اما به محض رسیدن کنار رودخانه سگ دیگری را در آب می دید و می ترسید و
عقب می کشید. سرانجام به خاطر تشنگی بیش از 



حد، تصمیم گرفت با این مشکل روبه رو شود و خود را به آب انداخت و در همین لحظه تصویر سگ نیز محو شد.



استاد سوم من دختر بچه ای بود.



دختر بچه با شمع روشنی به طرف مسجد می رفت. پرسیدم: 



خودت این شمع را روشن کرده ای؟



گفت: بله.



برای اینکه به او درسی بیاموزم گفتم:
دخترم قبل از اینکه روشنش کنی خاموش بود، میدانی شعله از کجا آمد؟ دخترک
خندید، شمع را خاموش کرد و از من پرسید:



شما می توانید بگویید شعله ای که الان اینجا بود کجا رفت؟ 



فهمیدم که انسان هم مانند آن شمع، در
لحظات خاصی آن شعله مقدس را در قلبش دارد، اما هرگز نمیداند چگونه روشن
میشود و از کجا می آید …

نوشته حکایت استادان عارف اولین بار در روبکا. پدیدار شد.


حکایت استادان عارف

حکایت استادان عارف

instructive tale teacher حکایت استادان عارف


حکایت استادان عارف



یکی از مریدان عارف بزرگی، در بستر مرگ استاد از او پرسید:



مولای من استاد شما که بود؟



عارف: صدها استاد داشته ام.



مرید: کدام استاد تأثیر بیشتری بر شما گذاشته است؟



عارف اندیشید و گفت:



در واقع مهمترین امور را سه نفر به من آموختند.



اولین استادم یک دزد بود.



شبی دیر هنگام به خانه رسیدم و کلید
نداشتم و نمی خواستم کسی را بیدار کنم. به مردی برخوردم، از او کمک خواستم و
او در چشم بر هم زدنی در خانه را باز کرد. حیرت کردم و از 



او خواستم این کار را به من بیاموزد. گفت
کارش دزدی است. دعوت کردم شب در خانه من بماند. او یک ماه نزد من ماند. هر
شب از خانه بیرون میرفت و وقتی برمی گشت می گفت 



چیزی گیرم نیامد. فردا دوباره سعی می کنم. مردی راضی بود و هرگز او را افسرده و ناکام ندیدم.



دوم سگی بود.



سگ هرروز برای رفع تشنگی کنار رودخانه می
آمد، اما به محض رسیدن کنار رودخانه سگ دیگری را در آب می دید و می ترسید و
عقب می کشید. سرانجام به خاطر تشنگی بیش از 



حد، تصمیم گرفت با این مشکل روبه رو شود و خود را به آب انداخت و در همین لحظه تصویر سگ نیز محو شد.



استاد سوم من دختر بچه ای بود.



دختر بچه با شمع روشنی به طرف مسجد می رفت. پرسیدم: 



خودت این شمع را روشن کرده ای؟



گفت: بله.



برای اینکه به او درسی بیاموزم گفتم:
دخترم قبل از اینکه روشنش کنی خاموش بود، میدانی شعله از کجا آمد؟ دخترک
خندید، شمع را خاموش کرد و از من پرسید:



شما می توانید بگویید شعله ای که الان اینجا بود کجا رفت؟ 



فهمیدم که انسان هم مانند آن شمع، در
لحظات خاصی آن شعله مقدس را در قلبش دارد، اما هرگز نمیداند چگونه روشن
میشود و از کجا می آید …

نوشته حکایت استادان عارف اولین بار در روبکا. پدیدار شد.


اشعار زیبا و خواندنی مظاهر مصفا

اشعار زیبا و خواندنی مظاهر مصفا

546215745621575 اشعار زیبا و خواندنی مظاهر مصفا


 شعرهای مظاهر مصفا



مظاهر مصفا (زاده? 1311، اراک) استاد دانشگاه، شاعر و مصحح برجسته? معاصر ایران است.



شعرهای مظاهر مصفا



دلم بسته? مهر دلبند نیست



ز دیدار دلبند خرسند نیست



به مهر تو سوگند ای سست مهر



اگرچه دگر جای سوگند نیست



چو بشکسته یی آخرین عهد من



دگر با توام رای پیوند نیست



بلی آنکه صد بار پیمان شکست



بدو عهد بستن خوشایند نیست



تو را آزمودیم ما بارها



به کار تو جز ریب و ترفند نیست



به دل تا فریبیت صورت نبست



به لبهات نقشی ز لبخند نیست



تو مردم فریبی نیی مهربان



دل تو به مهر کسی بند نیست



سزاوار دست سلیمانیم



نگینی که دیوان ربودند نیست



گوزنی که روبه به چنگ آورد



پسندیده? شیر ارغند نیست



به سویم دگر تیر عشوه مبار



که بر تن ز صبرم کژآغند نیست



دل خسته? آرزومند من



که دیگر تو را آرزومند نیست



گسسته ست زنجیر امید و بیش



 به دام هوای تو پابند نیست



در خانه? دل بسی کوفتم



که جویم تو را لیک گفتند نیست



(استاد مصفا)



هرکه با بلا پنجه می کند



 پنجه های خود رنجه می کند



دست کی برد ناتوان اگر



پنجه با قوی پنجه می کند؟



باز دیو شب شد بلای من



 باز وای دل باز وای من



باز یک جهان ظلمت و بلا



خیمه می زند در سرای من



در سکوت شب اوفتد به هم



های و هوی دل هوی و های من



ناله می کنم من برای دل



نوحه می کند دل برای من



شب رسید و من باز در تبم



می رسد ز ره رنج هر شبم



جوش می زند چشمه ی غمم



شعله می کشد آتش تبم



باز گرگ غم روبروی من



پنجه می زند در گلوی من



شحنه ی بلا پیش چشم من



سنگ می زند بر سبوی من



آمد از درم میهمان غم



باز من شدم میزبان غم



هرکه غم همی جستجو کند



گو بجوید از من نشان غم



آتش افکند غم به جان من



آتش افکنم من به جان غم



در دل بلا خانه می کنم



کارهای دیوانه می کنم



در دهان غم دست می برم



زلف شیر را شانه می کنم



باز مرغ شب وای می کند



هوی می کند های می کند



درد می برد ناله می کشد



بانگ می زند وای می کند



رنج کهنه تکرار می کند



شور تازه برپای می کند



شرح عشق جانسوز می دهد



یاد یار خودرای می کند



دود سینه در دیده می زند



 خون دیده در نای می کند



یاد رنج سی ساله می کنم



آه می کشم ناله می کنم



روی آسمان پرده می کشم



مه نهفته در هاله می کنم



خون دیده بر روی می زنم



شنبلید را لاله می کنم



هرکه با بلا پنجه می کند



پنجه های خود رنجه می کند



دست کی برد ناتوان اگر



پنجه با قوی پنجه می کند؟



دیده بر رخم آب می زند



گریه ام ره خواب می زند



اشک گویدم با شب سیه



 صبر کن که مهتاب می زند



(استاد مصفا)



اشعار مظاهر مصفا



مه و سالها هرچه بر ما گذشت



طرب کاه و اندوه افزا گذشت



شب و روزها از پی یکدگر



امید افکن و عمر فرسا گذشت



مه و سال با ای فسوسا رسید



شب و روز با ای دریغا گذشت



رسید از غم و درد جانم به لب



به من لحظه و ساعتی تا گذشت



غم هستی من- که جز غم نداشت



شتابان رسید و شکیبا گذشت



اگر بود شادی- که هرگز نبود



چو برق آمد و برق آسا گذشت



چه حاصل ز دیروز و امروز من



که این هر دو در فکر فردا گذشت



نداند کسی جز من و روز و شب



که بر من چه روز و چه شبها گذشت



به شبهای عمرم که از دیرباز



به یاد تو ای ماه سیما گذشت



ز خود پرسم آیا سپیده دمید



شب هجر باقی بود یا گذشت



به خود گویم از بهر تسکین درد



اگرچند درد از مداوا گذشت



مخور غم که گویا سپیده دمید



شب تیر? هجر گویا گذشت



مخور غم که این زندگی هرچه بود



بد و خوب یا زشت و زیبا گذشت



بلی عمر من روز و شب سال و ماه



بسی سخت بگذشت اما گذشت



گذشتم ز هستی که در روزگار



توان رستن از هر غمی با گذشت



ز مهر تن توبه سوز تو نیز



گذشتیم و شوق تمنا گذشت



تواند کشد دست از ناکسی



کسی کز سر جمله دنیا گذشت



ستم هرچه کردی و خواهی بکن



ز تو ما گذشتیم و از ما گذشت



ولی از تو می پرسم ای سنگدل



که از تو خدا خواهد آیا گذشت؟



 (استاد مصفا)



اشعار زیبا و خواندنی مظاهر مصفا

نوشته اشعار زیبا و خواندنی مظاهر مصفا اولین بار در روبکا. پدیدار شد.