اشعار زیبا و خواندنی مظاهر مصفا

اشعار زیبا و خواندنی مظاهر مصفا

546215745621575 اشعار زیبا و خواندنی مظاهر مصفا


 شعرهای مظاهر مصفا



مظاهر مصفا (زاده? 1311، اراک) استاد دانشگاه، شاعر و مصحح برجسته? معاصر ایران است.



شعرهای مظاهر مصفا



دلم بسته? مهر دلبند نیست



ز دیدار دلبند خرسند نیست



به مهر تو سوگند ای سست مهر



اگرچه دگر جای سوگند نیست



چو بشکسته یی آخرین عهد من



دگر با توام رای پیوند نیست



بلی آنکه صد بار پیمان شکست



بدو عهد بستن خوشایند نیست



تو را آزمودیم ما بارها



به کار تو جز ریب و ترفند نیست



به دل تا فریبیت صورت نبست



به لبهات نقشی ز لبخند نیست



تو مردم فریبی نیی مهربان



دل تو به مهر کسی بند نیست



سزاوار دست سلیمانیم



نگینی که دیوان ربودند نیست



گوزنی که روبه به چنگ آورد



پسندیده? شیر ارغند نیست



به سویم دگر تیر عشوه مبار



که بر تن ز صبرم کژآغند نیست



دل خسته? آرزومند من



که دیگر تو را آرزومند نیست



گسسته ست زنجیر امید و بیش



 به دام هوای تو پابند نیست



در خانه? دل بسی کوفتم



که جویم تو را لیک گفتند نیست



(استاد مصفا)



هرکه با بلا پنجه می کند



 پنجه های خود رنجه می کند



دست کی برد ناتوان اگر



پنجه با قوی پنجه می کند؟



باز دیو شب شد بلای من



 باز وای دل باز وای من



باز یک جهان ظلمت و بلا



خیمه می زند در سرای من



در سکوت شب اوفتد به هم



های و هوی دل هوی و های من



ناله می کنم من برای دل



نوحه می کند دل برای من



شب رسید و من باز در تبم



می رسد ز ره رنج هر شبم



جوش می زند چشمه ی غمم



شعله می کشد آتش تبم



باز گرگ غم روبروی من



پنجه می زند در گلوی من



شحنه ی بلا پیش چشم من



سنگ می زند بر سبوی من



آمد از درم میهمان غم



باز من شدم میزبان غم



هرکه غم همی جستجو کند



گو بجوید از من نشان غم



آتش افکند غم به جان من



آتش افکنم من به جان غم



در دل بلا خانه می کنم



کارهای دیوانه می کنم



در دهان غم دست می برم



زلف شیر را شانه می کنم



باز مرغ شب وای می کند



هوی می کند های می کند



درد می برد ناله می کشد



بانگ می زند وای می کند



رنج کهنه تکرار می کند



شور تازه برپای می کند



شرح عشق جانسوز می دهد



یاد یار خودرای می کند



دود سینه در دیده می زند



 خون دیده در نای می کند



یاد رنج سی ساله می کنم



آه می کشم ناله می کنم



روی آسمان پرده می کشم



مه نهفته در هاله می کنم



خون دیده بر روی می زنم



شنبلید را لاله می کنم



هرکه با بلا پنجه می کند



پنجه های خود رنجه می کند



دست کی برد ناتوان اگر



پنجه با قوی پنجه می کند؟



دیده بر رخم آب می زند



گریه ام ره خواب می زند



اشک گویدم با شب سیه



 صبر کن که مهتاب می زند



(استاد مصفا)



اشعار مظاهر مصفا



مه و سالها هرچه بر ما گذشت



طرب کاه و اندوه افزا گذشت



شب و روزها از پی یکدگر



امید افکن و عمر فرسا گذشت



مه و سال با ای فسوسا رسید



شب و روز با ای دریغا گذشت



رسید از غم و درد جانم به لب



به من لحظه و ساعتی تا گذشت



غم هستی من- که جز غم نداشت



شتابان رسید و شکیبا گذشت



اگر بود شادی- که هرگز نبود



چو برق آمد و برق آسا گذشت



چه حاصل ز دیروز و امروز من



که این هر دو در فکر فردا گذشت



نداند کسی جز من و روز و شب



که بر من چه روز و چه شبها گذشت



به شبهای عمرم که از دیرباز



به یاد تو ای ماه سیما گذشت



ز خود پرسم آیا سپیده دمید



شب هجر باقی بود یا گذشت



به خود گویم از بهر تسکین درد



اگرچند درد از مداوا گذشت



مخور غم که گویا سپیده دمید



شب تیر? هجر گویا گذشت



مخور غم که این زندگی هرچه بود



بد و خوب یا زشت و زیبا گذشت



بلی عمر من روز و شب سال و ماه



بسی سخت بگذشت اما گذشت



گذشتم ز هستی که در روزگار



توان رستن از هر غمی با گذشت



ز مهر تن توبه سوز تو نیز



گذشتیم و شوق تمنا گذشت



تواند کشد دست از ناکسی



کسی کز سر جمله دنیا گذشت



ستم هرچه کردی و خواهی بکن



ز تو ما گذشتیم و از ما گذشت



ولی از تو می پرسم ای سنگدل



که از تو خدا خواهد آیا گذشت؟



 (استاد مصفا)



اشعار زیبا و خواندنی مظاهر مصفا

نوشته اشعار زیبا و خواندنی مظاهر مصفا اولین بار در روبکا. پدیدار شد.


اشعار عاشقانه و زیبای اردلان سرفراز

اشعار عاشقانه و زیبای اردلان سرفراز

8547985652145896 اشعار عاشقانه و زیبای اردلان سرفراز


اشعار اردلان سرفراز اردلان سرفراز (زاده 24 تیر 1329 در شهر داراب) شاعر و ترانه سرای موج نوین و آهنگساز ایرانی است.



مجموعه اشعار اردلان سرفراز



عشق به شکل پرواز پرنده است



عشق خواب یه آهوی رمنده است



من زائری تشنه زیر باران



عشق چشمه آبی اما کشنده است



من می‌میرم از این آب مسموم



اما اونکه مرده از عشق تا قیامت هرلحظه زنده است



من می‌میرم از این آب مسموم



  مرگ عاشق عین بودن اوج پرواز یه پرنده است



تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار



دروغ این صدا را به گور قصه‌ها بسپار



صدا کن اسممُ از عمق شب از نَـقب دیوار



برای زنده بودن دلیل آخرینم باش



منم من بذر فریاد خاک خوب سرزمینم باش



طلوع صادق عصیان من بیداریم باش



 عشق گذشتن از مرز وجوده



مرگ آغاز راه قصه بوده



من راهی شدم نگو که زوده



اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده



اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده



اردلان سرفراز



راز و نیاز عاشقانه



هر گوشه‌ی این جهان تو را می‌جویم 



در اوج سکوتم تو را می‌گویم 



ای جان جهان و جانم از تو سرشار 



دست از طلب تو من مگر می‌شویم 



هر لحظه باتو بودن، یک شعر ناتمامه 



خاموشی تو دریا، دریایی از کلامه 



دیدار تو غزل‌ساز، دست تو زخمه‌ی ساز 



چشم تو شهر آواز، دریچه‌ای به پرواز 



راز و نیاز عاشق، محتاج گفتگو نیست 



وقت نماز عاشق، قبله که روبرو نیست 



وقتی که پاسخ عشق، درگیر پیچ و تابه 



بی‌آنکه من بپرسم دیدار تو جوابه 



با دست هر نوازش صد حرف تازه داری



تصویر روشن عشق در قاب روزگاری 



با تو بهانه‌ای هست، آبی و دانه‌ای هست 



از هر کجای بن‌بست راهی به خانه‌ای هست 



راز و نیاز عاشق، محتاج گفتگو نیست 



وقت نماز عاشق، قبله که روبرو نیست 



ما بی‌نیاز گفتن، بی‌گفتن و شنیدن 



در حال گفت و گوییم در لحظه‌های دیدن 



تو با دل صبورت در ماندن و عبورت 



با من به گفت و گویی در غیبت حضورت 



اردلان سرفراز



شعرهای اردلان سرفراز



شب آخر



سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی 



نگفتم گفتنی‌ها رو، تو هم هرگز نپرسیدی 



شبی که شام آخر بود، به دست دوست خنجر بود 



میان عشق و آینه یه جنگ نابرابر بود 



چه جنگ نابرابری، چه دستی و چه خنجری 



چه قصه‌ی محقری، چه اول و چه آخری 



ندانستیم و دل بستیم، نپرسیدیم و پیوستیم 



ولی هرگز نفهمیدیم شکار سایه‌ها هستیم 



سفر با تو چه زیبا بود، به زیبایی رویا بود 



نمی‌دیدیم و می‌رفتیم، هزاران سایه با ما بود 



سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی 



نگفتم گفتنی‌ها رو، تو هم هرگز نپرسیدی 



در آن هنگامه‌ی تردید، در آن بن‌بست بی‌امید 



در آن ساعت که باغ عشق به دست باد پرپر بود 



در آن ساعت هزاران سال به یک لحظه برابر بود 



شب آغاز تنهایی، شب پایان باور بود 



اردلان سرفراز

نوشته اشعار عاشقانه و زیبای اردلان سرفراز اولین بار در روبکا. پدیدار شد.


اشعار عاشقانه و زیبای اردلان سرفراز

اشعار عاشقانه و زیبای اردلان سرفراز

8547985652145896 اشعار عاشقانه و زیبای اردلان سرفراز


اشعار اردلان سرفراز اردلان سرفراز (زاده 24 تیر 1329 در شهر داراب) شاعر و ترانه سرای موج نوین و آهنگساز ایرانی است.



مجموعه اشعار اردلان سرفراز



عشق به شکل پرواز پرنده است



عشق خواب یه آهوی رمنده است



من زائری تشنه زیر باران



عشق چشمه آبی اما کشنده است



من می‌میرم از این آب مسموم



اما اونکه مرده از عشق تا قیامت هرلحظه زنده است



من می‌میرم از این آب مسموم



  مرگ عاشق عین بودن اوج پرواز یه پرنده است



تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار



دروغ این صدا را به گور قصه‌ها بسپار



صدا کن اسممُ از عمق شب از نَـقب دیوار



برای زنده بودن دلیل آخرینم باش



منم من بذر فریاد خاک خوب سرزمینم باش



طلوع صادق عصیان من بیداریم باش



 عشق گذشتن از مرز وجوده



مرگ آغاز راه قصه بوده



من راهی شدم نگو که زوده



اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده



اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده



اردلان سرفراز



راز و نیاز عاشقانه



هر گوشه‌ی این جهان تو را می‌جویم 



در اوج سکوتم تو را می‌گویم 



ای جان جهان و جانم از تو سرشار 



دست از طلب تو من مگر می‌شویم 



هر لحظه باتو بودن، یک شعر ناتمامه 



خاموشی تو دریا، دریایی از کلامه 



دیدار تو غزل‌ساز، دست تو زخمه‌ی ساز 



چشم تو شهر آواز، دریچه‌ای به پرواز 



راز و نیاز عاشق، محتاج گفتگو نیست 



وقت نماز عاشق، قبله که روبرو نیست 



وقتی که پاسخ عشق، درگیر پیچ و تابه 



بی‌آنکه من بپرسم دیدار تو جوابه 



با دست هر نوازش صد حرف تازه داری



تصویر روشن عشق در قاب روزگاری 



با تو بهانه‌ای هست، آبی و دانه‌ای هست 



از هر کجای بن‌بست راهی به خانه‌ای هست 



راز و نیاز عاشق، محتاج گفتگو نیست 



وقت نماز عاشق، قبله که روبرو نیست 



ما بی‌نیاز گفتن، بی‌گفتن و شنیدن 



در حال گفت و گوییم در لحظه‌های دیدن 



تو با دل صبورت در ماندن و عبورت 



با من به گفت و گویی در غیبت حضورت 



اردلان سرفراز



شعرهای اردلان سرفراز



شب آخر



سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی 



نگفتم گفتنی‌ها رو، تو هم هرگز نپرسیدی 



شبی که شام آخر بود، به دست دوست خنجر بود 



میان عشق و آینه یه جنگ نابرابر بود 



چه جنگ نابرابری، چه دستی و چه خنجری 



چه قصه‌ی محقری، چه اول و چه آخری 



ندانستیم و دل بستیم، نپرسیدیم و پیوستیم 



ولی هرگز نفهمیدیم شکار سایه‌ها هستیم 



سفر با تو چه زیبا بود، به زیبایی رویا بود 



نمی‌دیدیم و می‌رفتیم، هزاران سایه با ما بود 



سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی 



نگفتم گفتنی‌ها رو، تو هم هرگز نپرسیدی 



در آن هنگامه‌ی تردید، در آن بن‌بست بی‌امید 



در آن ساعت که باغ عشق به دست باد پرپر بود 



در آن ساعت هزاران سال به یک لحظه برابر بود 



شب آغاز تنهایی، شب پایان باور بود 



اردلان سرفراز

نوشته اشعار عاشقانه و زیبای اردلان سرفراز اولین بار در روبکا. پدیدار شد.


عکس های خنده دار جدید بزرگسالان 1398

عکس های خنده دار جدید بزرگسالان 1398

عکس های خنده دار جدید بزرگسالان 1398



997845552 1 عکس های خنده دار جدید بزرگسالان 1398


عکس های خنده دار



عکس های خنده دار جدید



5648448988 عکس های خنده دار جدید بزرگسالان 1398


جدیدترین عکس های خنده دار روز



8454569875 410x2000 عکس های خنده دار جدید بزرگسالان 1398


عکس های خنده دار و با مزه



985652456 عکس های خنده دار جدید بزرگسالان 1398


زمین بازی کودکان



985465265 عکس های خنده دار جدید بزرگسالان 1398


عکس خنده دار بزرگسالان



87455698 عکس های خنده دار جدید بزرگسالان 1398


عکس های خنده دار



نوشته عکس های خنده دار جدید بزرگسالان 1398 اولین بار در روبکا. پدیدار شد.


آموزش بازی «هپ هپ»

آموزش بازی «هپ هپ»

569865698 آموزش بازی «هپ هپ»


معرفی بازی هپ هپ



بازی‌های سنتی قدیمی ریشه در سنت های دیرینه مردم ایران دارد و هنوز نسلی که با این بازی ها اوقات فراغت خود را سپری می کردند، هستند و از آنها به عنوان خاطرات کودکی یاد می کنند.



اهداف بازی هپ هپ



سرگرمی، نشاط، افزایش دقت، تمرکز و تمرین حفظ مضارب اعداد گوناگون



تعداد بازیکنان



3 نفر به بالا



طریقه ی بازی هپ هپ



ابتدا یک نفر از کودکان که از بقیه بزرگ
تر است، به عنوان استاد انتخاب می شود. استاد یک عدد را انتخاب می‌کند، به
طور مثال عدد 5 را انتخاب می‌کند (انتخاب این عدد اختیاری است).



بقیه کودکان به شکل دایره وار می‌نشینند و
استاد، باید یکی از دانش آموزان را انتخاب کند، و این دانش آموز باید از
عدد یک شروع کند، یعنی او باید بگوید یک، بعد به ترتیب، نفر دوم عدد دو،
نفر سوم عدد سه و نفر چهارم عدد چهار را باید بگوید.



در این جا نفر پنجم باید بسیار حواسش جمع باشد و به جای عدد 5 کلمه «هپ» را بگوید.( چون عدد 5 را استاد انتخاب کرده بود.)



به همین روش نفرات شش، هفت و … باید اعداد
مربوط به خود را بگویند. وقتی عدد 10 می‌رسد باز باید کلمه «هپ» گفته شود.
به همین ترتیب به جای مضارب عدد 5 باید کلمه «هپ» را بگویند.و همینطور
بازی ادامه پیدا می کند.



کسانی که به اشتباه به جای کلمه «هپ» عدد
بگویند یا کلمه «هپ» را به جای عددی غیر از مضارب 5 بگویند، می‌سوزند و از
بازی خارج می‌شوند. بازی انقدر ادامه پیدا می‌کند که تنها یک نفر باقی
بماند. آخرین نفر باقی مانده در دایره بازی به عنوان برنده شناخته می‌شود.

نوشته آموزش بازی «هپ هپ» اولین بار در روبکا. پدیدار شد.